ملاقات حضوری علامه جعفری با امیرالمؤمنین (ع)
? #پندانه
? ملاقات حضوری علامه جعفری با امیرالمؤمنین(ع)
? ازعلامه جعفری میپرسند چه شدکه به این کمالات رسیدی؟! ایشان درجواب خاطره ای از دوران طلبگی تعریف میکنند که هرچه دارند از کراماتیست که بدنبال این امتحان الهی نصیبشان شده است.
? «ما درنجف درمدرسه صدر اقامت داشتیم. خیلی مقید بودیم در جشنها و ایام سرور، مجالس جشن بگیریم و ایام سوگواری را هم،سوگواری میگرفتیم. شبی مصادف شده بود با ولادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها…!
? آقایی بود بنام آقاشیخ حیدرعلی اصفهانی که معدن ذوق بود. مدیر مدرسه مان…هم آنجا بود. به آقاشیخ علی گفت: آقا شب نمیگذره، حرفی داری بگو، ایشان یک تکه کاغذ روزنامه درآورد. عکس یک دختر بود که زیرش نوشته بود «اجمل بنات عصرها» ( زیباترین دختر روزگار). گفت: آقایان من درباره این عکس ازشما سوالی میکنم. اگر شمارا مخیر کنند بین اینکه بااین دختر بطور مشروع و قانونی ازدواج کنید و هزارسال هم زندگی کنید با کمال خوشرویی و بدون غصه، یا اینکه جمال علی علیه السلام را مستحباً زیارت وملاقات کنید، کدامرا انتخاب میکنید؟
? سوال خیلی حساب شده بود. یک طرف، دختر حلال بود و طرف دیگر، زیارت امام علی (ع) که عمل مستحبی بود. گفت: آقایان واقعیت را بگویید. جانماز آب نکشید، عجله نکنید.
اول کاغذ را مدیرمدرسه گرفت و نگاه کرد و خطاب به پسرش که درکنارش نشسته بود با لهجه اصفهانی، گفت: سید محمد! ما یک چیزی بگوییم نری به مادرت بگویی ها؟ معلوم شد نظر آقا چیست. همه زدند زیر خنده. کاغذ را به دومی دادند. نگاهی به عکس کرد وگفت: آقا شیخ علی، اختیار داری، وقتی آقا (مدیر مدرسه) اینطور فرمودند مگر ما قدرت داریم که خلافش را بگوییم. آقا فرمودند دیگه! نفر سوم گفت: آقا شیخ حیدر این روایت از امام علی(ع) معروف است که فرموده اند: «یا حارث حمدانی من یمت یرنی؛ ای حارث حمدانی هر کی بمیرد مرا ملاقات می کند» پس ما ان شاءالله در موقعش جمال علی(ع) را ملاقات می کنیم! بازهم همه زدند زیرخنده. واقعاً سوال مشکلی بود. یکی از آقایان گفت: آقا شیخ حیدر گفتی زیارت آقا مستحبی است؟ گفتی آن هم شرعی 100%؟ آقا شیخ حیدر گفت: بلی. گفت: والله چه عرض کنم. (باز هم خنده حضار)
? نفر پنجم من بودم. این کاغذ را دادند دست من. دیدم که نمی توانم نگاه کنم، کاغذ را رد کردم به نفر بعدی، گفتم: ? من یک لحظه دیدار علی(ع) را به هزاران سال زناشویی با این زن نمی دهم. ?
? یک وقت دیدم یک حالت خیلی عجیبی دست داد. تا آن وقت همچو حالتی ندیده بودم. شبیه به خواب و بیهوشی بلند شدم. وارد حجره ام شدم، حالت غیرعادی، دیگر نفهمیدم، یک بار به حالتی دست یافتم. یکدفعه دیدم یک اتاق بزرگی است یک آقایی نشسته در صدرمجلس، تمام علامات و قیافه ای که شیعه و سنی درباره امام علی(ع) نوشته در این مرد موجود است. یک جوانی پیش من در سمت راستم نشسته بود. پرسیدم: این آقا کیست؟
گفت: این آقا خودعلی(ع) است. من سیر اورا نگاه کردم. آمدم بیرون، رفتم همان جلسه، کاغذ رسیده بود دست نفر نهم یا دهم. رنگم پریده بود. نمیدانم شاید مرحوم شمس آبادی بود خطاب بمن گفت: آقاشیخ محمدتقی شما کجارفتید و آمدید؟ نمیخواستم ماجرا رابگویم، اصرارکردند و من بالاخره قضیه را گفتم و ماجرا را شرح دادم، خیلی منقلب شدند. خدا رحمت کند آقا سیداسماعیل (مدیر) را که خطاب به آقا شیخ حیدر، گفت: آقا دیگر از این شوخیها نکن، مارا بد آزمایش کردی. این از خاطرات بزرگ زندگی من است.