نامه عجیب یک طلبه به خدا
✍ بسم الله الرحمن الرحیم خدمت جناب خدا! سلام علیکم؛ اینجانب بنده ی شما هستم. از آن جا که شما در قران فرموده اید : “و ما من دابه فی الارض الا علی الله رزقها” «هیچ موجود زنده ای نیست الا اینکه روزی او بر عهده ی من است.» من هم جنبنده ای هستم از جنبندگان شما روی زمین. در جای دیگر از قران فرموده اید : “ان الله لا یخلف المیعاد” مسلما خدا خلف وعده نمیکند.
بنابراین اینجانب به چیزهای زیر نیاز دارم :
1 - همسری زیبا و متدین
2 - خانه ای وسیع
3 - یک خادم
4 - یک کالسکه و سورچی
5 - یک باغ
6 - مقداری پول برای تجارت لطفا بعد از هماهنگی به من اطلاع دهید.
مدرسه مروی-حجره ی شماره ی 16 نظر علی طالقانی
نامه نظر علی طالقانی به خدا:
نظرعلی بعد از نوشتن نامه با خودش فکر کرد که نامه را کجا بگذارم؟ با خود گفت که مسجد خانه ی خداست. پس بهتر است داخل مسجد بگذارمش.
نهایتا به مسجد در بازار تهران(مسجد شاه آن زمان) میرود و نامه را در پشت بام مسجد، در جایی پنهان میکند و با خودش میگوید: حتما خدا پیدایش میکند! او نامه را پنجشنبه در پشت بام مسجد می گذارد.
صبح جمعه کاروان ناصرالدین شاه که می خواستند به شکار بروند، از جلوی مسجد می گذشتند، از آن جا که (به قول پروین اعتصامی) “نقش هستی نقشی از ایوان ماست آب و باد و خاک سرگردان ماست” ناگهان به اذن خدا یک باد تندی شروع به وزیدن می کند و نامه ی نظرعلی را از پشت بام، روی پای ناصرالدین شاه می اندازد.
ناصرالدین شاه نامه را می خواند و دستور می دهد که کاروان به کاخ برگردد. او یک پیک به مدرسه ی مروی می فرستد، و نظرعلی را به کاخ فرا می خواند. وقتی نظرعلی را به کاخ آوردند، دستور می دهد همه وزرایش جمع شوند.
ناصرالدین شاه می گوید: نامه ای که برای خدا نوشته بودید، ایشان به ما حواله فرمودند؛ پس ما باید انجامش دهیم. او دستور می دهد همه ی خواسته های نظرعلی یک به یک اجراء شود. این نامه در حال حاضر در موزه گلستان موجود است و نگهداری می شود. یادمان باشد وقتی میخواهیم پیش خدا برویم، فقط باید صفای دل داشته باشیم