با خدا دعوایم شد...
دیشب با خدا دعوایم شد. با هم قهر کردیم …
فکر کردم دیگر مرا دوست ندارد.
رفتم گوشه ای نشستم.
چند قطره اشک ریختم و خوابم برد.
صبح که بیدار شدم. مادرم گفت:
” نمیدانی از دیشب تا صبح چه بارانی می آمد”…
دیشب با خدا دعوایم شد. با هم قهر کردیم …
فکر کردم دیگر مرا دوست ندارد.
رفتم گوشه ای نشستم.
چند قطره اشک ریختم و خوابم برد.
صبح که بیدار شدم. مادرم گفت:
” نمیدانی از دیشب تا صبح چه بارانی می آمد”…
از مرگ نترسید
از این بترسید که وقتی زنده اید
چیزی درون شما بمیرد به نام “انسانیت
سیلی و صورت زهرا وستم های عمر
هرگز از یاد من سوخته خرمن نرود
خانه و میخ و در و محسن آغشته بخون
آتش و هلهله از خاطره ی من نرود
کوچه لبریز همه مردم بی غیرت بود
به هوا دود چرا؟ ؛ ازدلِ گلشن نرود
یک مدینه همه شان دشمن خونی علی
خواستی فاطمه تاسینه ی دشمن نرود؟
مردهاشان همگی جای خود و درد اینجاست
به هواداریِ از فاطمه یک زن نرود!؟
پسرش سوخته دل ،بادلِ خود هی میگفت
“هرگزازیادِ من آن سیلیِ دشمن نرود”
هرگزازیادِ من آن کوچه وآن در نرود
هرگزازیادِ من آن سینه وآهن نرود
——————
اللهم العن الجبت و الطاغوت
?
تلنگر عشق❤
همیشه میگفتم جریان تو سوریس به ما چه که جونامون برن اونجا بکشنشون…پدرم راضی بود بره اما نزاشتیمش….میگفتم برا پول میرن ? تا اینکه مرداد ماه خبر شهادت شهیدحججی غوغا کرد…حسه کنجکاوی بم دست دادو رفتم تا ببینم چجور به شهادت رسید که این همه غوغا کرد بعد دیدن اون صحنه ها قلبم لرزید…دلم شکست به حال خودم و فکرای جاهلانم?و عذاب وجدان گرفتم سر اینکه چرا نذاشتیم پدرم بره؟؟؟
تازه معنا شهادتو فهمیدم اونم در راهه کی خواهره ارباب ❤ اونقد دگرگون شدم که الان ارزو قلبیمه مرگم شهادت باشه❤
#بخدا شهدا اگه بشون ایمان بیارین اگه بشناسینشون قطعا عاشقشون میشین قطعا یاریتون میکنن به مرتبه ای والایی میرسوننتون❤من زندگیمو پیدا کردم و اینو مدیون خودش و امثاله باغیرتشم❤
#مثل منی که حتی نمیدونستم شهادت چیه ولی الان ارزویه قلبیییمه که به اسمم شهیده اضاف بشه❤
#امد خبر که خونی در راهه عشق ریخته
#اشکها ریختیم برایش در حسرت جهادش
#امد خبر که نوری بر ظلمتی دمیده
#روشن کرد دلی را از خواب جاهلانه
#امدخبر که روزی سر داد برایش
#بغضها نشست به یاد ان حلقوم بریده
#امد خبر که لاله پرپر شد ز تازیانه
#چو شمرو ان کودک ۳ ساله
#امد خبر که محبوب برش نیامد دو دست
#افتادیم به یاد سقایه دست بریده
#امد خبر به پهلوش صد ضربه ارمیده
#چو فاطمه ای زهرا میخ بر پهلو کوبیده
نکته تربیتی …
بچه که بودم وقتی کار اشتباهی می کردم مادرم می گفت: “اشکال نداره حالا چکار کنیم تا درست بشه؟” اما مادر دوستم به او می گفت: “خاک بر سرت یه کار درست نمی تونی انجام بدی”
امروز هر دو بزرگسال و بالغیم وقتی اتفاق بدی میافته اولین فکری که به ذهنم میاد اینه که: “خب حالا چکار کنم؟” و با حداقل اضطراب و عصبانیت مشکل رو حل می کنم.
اما دوستم با مواجه شدن با اتفاقات بد عصبانی میشه و میگه: “خاک بر سر من که نمی تونم یه کار درست انجام بدم چرا من اینقدر بدبختم!”
حرف های امروز ما و احساسی که به فرزندمان می دهیم تبدیل صدای درونی او خواهد شد. مراقب باشیم چه پیامی برای همه عمر به فرزندانمان می دهیم.